English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
supercargo U مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
coxswain U مباشر کشتی
ship broker U مباشر مالکین کشتی
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
merchantman U کشتی بازرگانی
master mariner U ناخدای کشتی بازرگانی
indiaman U کشتی ای که در بازرگانی باهندبکار میرود
longboat U بزرگترین قایق داخل کشتی بازرگانی
dromond U کشتی جنگی یا بازرگانی قرون وسطی
polacre U کشتی دکلی بازرگانی دردریای مدیترانه
polacca U کشتی دکلی بازرگانی دردریاهای مدیترانه
galleons U کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
galleon U کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
shipper U فرستنده کالا با کشتی
traded U حمل کالا با کشتی
trade U حمل کالا با کشتی
convoys U کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoy U کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
plundrage U غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
stowage U حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
jettisoned U به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoning U به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
staith U محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
staithe U محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
jettisons U به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettison U به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
shipment U ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
shipments U ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
lighter aboard ship نحوه حمل سریع کالا که در آن دوبه و بار آن برروی کشتی قرار میگیرد
letter of marque U پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
credits U خرید وفروش اعتباری
crediting U خرید وفروش اعتباری
credit U خرید وفروش اعتباری
furriery U خرید وفروش خز خزدوزی
home trade U خرید وفروش داخلی
credited U خرید وفروش اعتباری
burse U مغازه یابازار خرید وفروش
supporting goods U موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
cob web theorem U ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
transire U برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department stores U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
simoniac U خرید وفروش کننده مناصب ومشاغل مذهبی
cash register U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
interchanged U مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges U مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange U مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging U مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
simony U خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
barter with someone U با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
shelf life U مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
to barter [to trade by barter] U دادوستد کالا با کالا کردن
say's law U از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
freightliner U شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity U درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
throughput capacity U فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
intendant U مباشر
district overseer U مباشر
foremen U مباشر
conductor U مباشر
seneschal U مباشر
foreman U مباشر
conductors U مباشر
proctor U مباشر
ganger U مباشر
principal offender U مباشر
supervisor U مباشر
supervisors U مباشر
steward U مباشر
superintendent U مباشر
bailiffs U مباشر
bailiff U مباشر
churchwardens U مباشر
perpetrators U مباشر
manager U مباشر
managers U مباشر
stewards U مباشر
superintendents U مباشر
minder U مباشر
minders U مباشر
case of need U مباشر
overseers U مباشر
overseer U مباشر
churchwarden U مباشر
perpetrator U مباشر
consignee U گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
supervisory U مباشر پیشه
superintendent U نافر مباشر
superintendents U نافر مباشر
foreman U مباشر کارگران
foremen U مباشر کارگران
forehands U سرعمله مباشر
steward U مباشر نافر
forehand U سرعمله مباشر
commissary U گماشته مباشر
supervisory staff U کارمندان مباشر
commissaries U گماشته مباشر
shipper U مباشر حمل
stewards U مباشر نافر
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
perpetrators U مباشر در جرم مرتکب
perpetrator U مباشر در جرم مرتکب
principal offender U مباشر در جرم مجرم اصلی
board of managers U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
management board U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
managing board U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of management U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
scupper U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line U خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse U سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
dan runner U کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keel U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom U مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
waterline U خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer U یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdeck U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
earth work U کارهای خاکی
wirework U کارهای سیمی
lunces U کارهای غریب
Travaux preparatoires U کارهای مقدماتی
daily round U کارهای روزانه
emergency works U کارهای اضطراری
temporary works U کارهای موقت
previous work U کارهای قبلی
preliminary works U کارهای مقدماتی
auxiliary work U کارهای اضافی
the galleys U کارهای سخت
diabolism U کارهای شیطانی
meshwork U کارهای مشبک
miscellaneous works U کارهای مختلف
cementation U کارهای سیمانی
interior affairs U کارهای درونی
incidental works U کارهای اتفاقی
hatchet man <idiom> U کارهای سیاسی
overboard U از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat U کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats U کشتی بادبانی کشتی بادی
navvies U کارگر کارهای خاکی
welfare work U کارهای عام المنفعه
inhouse work U کارهای داخلی تاسیسات
customs agent U واسطه کارهای گمرکی
diabolize U کارهای شیطانی کردن
chores U کارهای عادی و روزمره
chore U کارهای عادی و روزمره
mundane affairs U کارهای این جهان
public works U کارهای ساختمانی همگانی
light housekeeping U کارهای خانه داری
foppery U جلفی کارهای جلف
light housekeeping U کارهای سبک خانکی
navvy U کارگر کارهای خاکی
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
logjam U کارهای عقب افتاده
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
I cant figure that girl out . U از کارهای او چیزی نمی فهمم
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
donkeywork U کارهای عادی وروزمره خرکاری
outgeneral U در کارهای جنگی پیش افتادن از
to pry into a person affairs U در کارهای کسی فضولی کردن
chickens come home to roost <idiom> U چوب کارهای گذشته را خوردن
earthworks U خاک کاری کارهای خاکی
automaton U ماشینی که کارهای انسان را میکند
A series of city improvement works. U یکرشته کارهای عمرانی شهری
downswing U تنزل کارهای تجارتی وغیره
scheduling U برنامه ریزی کارهای اجرائی
automatons U ماشینی که کارهای انسان را میکند
erection crane U جراثقال برای کارهای ساختمانی
land girl n U دختری که کارهای صحرایی میکرد
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
ship's serviceman U مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
to pick on U برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to finish off U کارهای دست باخر را انجام دادن
he has no enterprise U دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
peonage U استفاده از غلام برای کارهای بندگی
apery U میمون صفتی کارهای بوزینه وار
basket weave pattern U طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com